شاعری که می خواهد برای بچه های امروز کار کند باید هم گام با آن ها پیش برود

به گزارش وبلاگ هلو هنرآنلاین نوشت: افسانه شعبان نژاد شاعر , نویسنده ادبیات کودک و نوجوان، دارای مدرک کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی، کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی و دارای دکتری هنر و نشان درجه یک هنری در ادبیات داستانی و شعر است. او فعالیت خود را در حوزه ادبیات کودک و نوجوان از سال 1360 شروع کرد. مدتی به عنوان سردبیر برنامه خردسالان و بچه ها در رادیو مشغول به کار بود. سردبیری مجلات رشد نوآموز و رشد دانش آموز، عضویت در شورای شعر کیهان بچه ها، عضویت در شورای شعر و موسیقی و شورای نمایشنامه نویسی کانون پرورش فکری بچه ها و نوجوانان از مسئولیت های قبلی او به شمار می آیند. شعبان نژاد بیش از 75 جایزه، نشان و لوح تقدیر از جشنواره های ادبی داخلی و خارجی دریافت نموده است. در سال 2008 برگزیده دوم جایزه افق های تازه بولونیای ایتالیا برای کتاب ارنگ ارنگ، بگو چه رنگ شده است. هم چنین در سال 2010 کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن، معتبرترین جایزه ادبی دنیا در بخش کودک و نوجوان شد. کتاب ماست شیرین او نیز در سال 2015، برگزیده فهرست کلاغ سفید کتابخانه بین المللی مونیخ آلمان و کتاب یک شعر بی طاقت در سال 2020، برگزیده فهرست کلاغ سفید کتابخانه بین المللی مونیخ آلمان شده اند.

شاعری که می خواهد برای بچه های امروز کار کند باید هم گام با آن ها پیش برود

خانم شعبان نژاد به عنوان سوال نخست از دوران کودکی تان بگویید که چگونه گذشت و آیا در خانواده ای متولد شده اید که اهل کتاب بودند؟

من سال 1342 در شهداد، از توابع استان کرمان به جهان آمده ام. تا سه سالگی در شهداد بودم و بعد خانواده به خاطر تحصیل بچه ها به کرمان مهاجرت کردند. هشت بچه هستیم، شش خواهر و دو برادر و من آخرین بچه خانواده ام. خاطرات خوبی از دوران کودکی ام دارم. از دورانی که در شهداد بودم چیزهای بسیار کمرنگی یادم است چون تا سه سالگی در آن جا بودم، اما همان چیزهایی که به خاطر دارم برایم شیرین است. تنها چیزی که از آن موقع به یاد دارم یک عروسک عظیم است که ما کرمانی ها به آن لوپتو می گوییم، عروسکی که آن را با پارچه برایم دوختند. دوره های دبستان، راهنمایی و دبیرستان من در شهر کرمان گذشته است. پدر و مادرم با این که قدیمی بودند ولی آدم های باسوادی محسوب می شدند و تحصیلات مکتبی داشتند. حافظ را بسیار خوب می خواندند. مادرم همواره شعرهای حافظ را زمزمه می کرد و پدرم خط بسیار زیبایی داشت. به ادبیات کلاسیک و اشعار سعدی و مولانا احاطه داشتند. همواره صدای زمزمه مادرم را موقع آشپزی یا خیاطی می شنیدم. با خودش دوبیتی های باباطاهر یا اشعار خیام را می خواند. این ها حتما در علاقه من به ادبیات نقش داشته است. همواره می گویم انگار دامن مادرم بوی غزل می داد. یعنی من سرم را روی دامنی گذاشته ام که بوی غزل می داده است که مسلما در زندگی و احساساتم بسیار تاثیر داشته است.

یادتان می آید در کودکی یا نوجوانی چه کتاب هایی می خواندید؟

زمانی که ما آغاز به خواندن کتاب کردیم، به این شکل که امروز برای بچه ها و نوجوانان کتاب وجود دارد، نبود. اما کیهان بچه ها همان موقع هم حضور داشت. هم چنین مجله پیک یا مجله هایی که امروزه به عنوان مجله های رشد به دانش آموزها ارائه می شود، از اولین چیزهایی بود که مطالعه کردیم. یادم هست کیهان بچه ها پنجشنبه ها به کرمان می رسید و من و برادرم به خاطر این که داستان های دنباله دار آن را می خواندیم، می دویدیم تا بتوانیم سریع آن را بخریم چون تعداد محدود بود. قصه گویی هم در زندگی من بسیار موثر بوده است. مادر و خواهرانم اهل گفتن قصه بودند. یک همسایه به نام بی بی نیره داشتیم که افسانه های بسیار قشنگی در سینه داشت. دیگر هیچ وقت این افسانه ها را از کسی نشنیده ایم. همواره مدیون او هستم چون در کارهایی که نوشته ام از بسیاری از افسانه هایش به نحوی بهره بردم. یعنی آن افسانه ها در ذهنم بوده و در نوشتن بعضی از افسانه هایی که امروز برای بچه ها می نویسم یاریم نموده است. هنوز هم وقتی به کرمان می روم حتما سر قبر بی بی نیره می روم و برایش فاتحه می خوانم، به خاطر قصه ها و افسانه های زیبایی که تعریف می کرد و هنوز در ذهن و دلم باقی مانده است. در دوره نوجوانی به سمت رمان های عظیم سال رفتم. در کتابخانه مدرسه یا کتابخانه عمومی کتاب هایی را می گرفتم که در حد سن من نبود ولی چاره ای نبود. دوست داشتم مطالعه کنم و لاجرم کتاب هایی که برای عظیم سالان بود را می خواندم.

آیا از کودکی به نویسنده شدن و یا شاعر بودن فکر می کردید؟

بله زیاد. از اول دبستان این حس در من وجود داشت و علاقه مند بودم شعر بگویم. این را همواره در مراسم ها تعریف می کنم، روز اول دبستان معلم خواست یک شعر یا قصه بخوانیم که یکی از بچه ها آمد شعر خواند و من این شعر را به سرعت حفظ شدم. وقتی به خانه رسیدم، گفتم من یک شعر سرودم. شعری که یک نفر دیگر خوانده بود را حفظ شده بودم و برای اعضای خانواده خواندم. چند روز بعد خواهرم این شعر را از زبان یک نفر در مدرسه شان شنیده بود و من رسوا شدم که شاعر آن شعر نبودم. البته من این را می گذارم روی زلالی دوران کودکی، نه دروغ و این چیزها. به خاطر عشق و علاقه ای بود که دوست داشتم شاعر باشم. پس تقریبا از اول دبستان عشقم این بود که شعر بگویم و نخستین شعری که گفتم سوم دبستان بود. یک عید نوروز را با خانواده به مشهد رفته بودیم. آب و هوا مثل الان کم لطف نبود حتی در ایام نوروز هم برف بسیار شدیدی در مشهد باریده بود. خانواده برای زیارت به حرم رفتند و من تنها بودم. برف آنقدر در کوچه ها نشسته بود که برای یک بچه سخت بود بخواهد در آن برف راه برود. یادم است یک دفعه احساس کردم دوست دارم یک چیزی بنویسم. یک روزنامه در اتاق بود و یک مداد. آغاز کردم چیزهایی را روی کاغذ نوشتم که بعدها فهمیدم اسم آن شعر است.

در نهایت این شعر گفتن از چه زمانی شکل جدی به خود گرفت؟

من در دوره راهنمایی و دبیرستان آغاز کردم به نوشتن و گفتن شعر. تعدادی از نوشته هایم را در کرمان به اداره ارشاد داده بودم و آن ها فرستاده بودند تهران. نوشته هایم در تهران به دست مصطفی رحماندوست رسیده بود و او یک نامه برای من نوشت که هنوز آن نامه را دارم. نوشته بود: در این شعرهای دست و پا شکسته تو، تعیین است که یک شاعر کودک هستی و می توانی برای بچه ها کار کنی. بعدها پس از ازدواج راهی تهران شدم و اولین کاری که کردم این بود که به آقای رحماندوست زنگ زدم و از او وقت گرفتم. به دفترش رفتم و با یاری او وارد جلسات شعر کیهان بچه ها شدم. از آن جا بود که جهانی من تغییر کرد و با حضور در جلسات شعر کیهان بچه ها، در حوزه ادبیات کودک و به ویژه شعر کودک آغاز به فعال بودم. در جلسات شعر کیهان بچه ها چهره هایی نظیر آقایان رحماندوست، جعفر ابراهیمی، بیوک ملکی، اسدالله شعبانی و خانم شکوه قاسم نیا حضور داشتند. همواره خودم را شاگرد این شاعران خوب، به ویژه آقای رحماندوست می دانم.

چه عالی و خود شما در حال حاضر از دوستان شان هستید.

هنوز هم از شاگردان شان هستم.

پس فعالیت ادبی شما با شعر آغاز شد؟

بله. البته نخستین کتابی که از من چاپ شد شامل همان نوشته هایی بود که از کرمان به تهران فرستاده بودم، مجموعه داستانی با عنوان نه من نمی ترسم که توسط انتشارات پیغام آزادی در سال 1360 چاپ شد. نخستین مجموعه شعرم با عنوان پونه ها و پروانه ها نیز از سوی انتشارات سروش به چاپ رسید.

خانم شعبان نژاد شما حدود 600 عنوان کتاب منتشر شده دارید. درست است؟

بله من هم در زمینه خردسال کار می کنم، هم کودک و نوجوان. از طرفی، شعر می گویم، قصه کار می کنم، بازنویسی و گاهی ترجمه های بسیار کوتاه. حتی نمایشنامه هم نوشتم. به این دلیل تعداد آثارم زیاد است. اصلا این جوری نیستم که بخواهم تا هر چیزی را می نویسم چاپ کنم. فکر می کنم کارها با این که تعدادشان زیاد است ولی همواره آثار پیروزی بوده اند. یعنی بیشتر کتاب هایم به نحوی مورد توجه قرار گرفته اند و جایزه هایی را هم به خود اختصاص داده اند. در کل دلیل این که تعداد آثارم زیاد است به فعالیت برای حوزه و گروه های سنی مختلف برمی شود.

به نظرم نویسنده و شاعری در عرصه کودک و نوجوان پیروز است که در آثارش از جهانی بچه ها الهام می گیرد. شما چقدر به این موضوع پایبند هستید؟

بسیار زیاد. سعی می کنم هیچ وقت از جهانی بچه ها جدا نباشم. الان که دوران کرونا است و خانه نشین شده ایم، ولی در شرایط عادی در طول سال حتما به مدرسه ها، کتابخانه ها و مهدکودک ها سر می زنم و حتی در جمع والدین شرکت می کنم. اگر به میهمانی می روم بیشتر توجهم به سمت بچه هاست. یا اگر در خیابان هستم بیشتر توجهم به سمت بچه هاست تا ببینم دارند چه کار می نمایند و چه می گویند. شاعری که می خواهد برای بچه های امروز کار کند، باید هم گام با آن ها پیش برود. باید ببیند بچه های امروزی چه کلماتی وارد دایره واژگان شان شده است تا بتواند کاری که ارائه می نماید واقعا برای مخاطبش مناسب و دلچسب باشد. به همین دلیل در جمع بچه ها خیلی حضور پیدا می کنم. بدون شک شخصی که می خواهد برای مخاطب کودک و نوجوان کتاب بنویسند یا شعر بگویید باید به طور کامل با جهانی آن ها آشنا باشد حتی با ریزترین مسایل جهانی آن ها. بداند چه احتیاج و احساسی دارند تا بتواند کار دلچسب و مناسب حال مخاطب را فراوری کند. یک شاعر و نویسنده کودک گاهی باید خردسال باشد گاهی کودک و نوجوان. اگر من نتوانم با ذهن یک خردسال کودک و نوجوان فکر کنم نمی توانم برای آن ها کار ارزشمندی فراوری کنم.

خودتان با شعر جلو می روید یا با داستان؟ می خواهم بدانم جهانی شعر و داستان برای شما چه فرقی می نماید و با هر کدام چه حرف هایی را می توانید بزنید؟

بعضی حرف ها را در شعر راحت تر می گویم و بعضی حرف ها را در داستان. هر دوی آن ها برایم خوشایند هستند. وقتی شعر می گویم یا داستان می نویسم، هر دوی آن ها برایم شادی آور است. مثلا فرض کنید که سعدی در گلستان، گاهی حرفش را به صورت منظوم می زند و گاهی سخن را به صورت منثور. یعنی نظم و نثر را با هم به کار می برد. فکر می کنم جهانی شعر و داستان یک خرده با هم فرق می نماید. بعضی حرف ها را می توانم با شعر ارائه کنم و بعضی را مجبور هستم به فضای قصه ببرم. اما چون شاعرم، حتی رمان یا قصه ای که می نویسم نیز ناخواسته شاعرانه می شود و از لحاظ خیال یک جورهایی می رود به سمت فضای شعر. اما هر دوی این ها واقعا برایم لذت بخش هستند. نوشتن رمان را بسیار دوست دارم، گرچه یک خرده تنبلی می کنم. الان چند رمان در ذهنم دارم که بعضی از آن ها نصفه باقی مانده است. بخشی را نوشته ام و منتظرم یک فرصتی پیش بیاید تا دوباره به آن فضا بروم و کار کنم. نوشتن شعر، داستان و رمان را دوست دارم اما کار برای مقطع خردسال را بیش از حد دوست دارم و برایم خوشایند است.

شما مجموعه شعر چند جلدی هم داشته اید. چه اتفاقی می افتد که مجموعه شعرهای شما به صورت چند جلدی منتشر می شود؟

یک جورهایی می شود گفت آن ها حالت قصه های منظوم شاعرانه دارند. مثلا یک مجموعه به اسم کی بود؟ گربه ای بود دارم که در آن می گویم کی بود؟ گربه ای بود، گربه ای بود که دم نداشت، به جای اون طناب گذاشت. یک ماجراهایی برای گربه اتفاق می افتد که در نهایت گربه به این نتیجه می رسد که اگر همان بی دم باشد بهتر است. یا ماجرای خروسی که نوک ندارد و به جای آن مداد می گذارد و نهایتا تصمیم می گیرد همان خروس بی نوک باشد. یک مجموعه هم به اسم رفتم به باغ دارم که یک قصه واره است. به صورت قصه منظوم شاعرانه است که در هر کدام از این کتاب ها یک اتفاقی می افتد. به نوعی یک رشته به هم وصل شان می نماید ولی با این حال هر کدام یک قصه ای را تعریف می نمایند و جدای از هم هستند.

چرا سراغ حوزه عظیم سال نرفتید؟

نه این که نتوانم بروم، بلکه نخواسته ام چون جهانی بچه ها را بیشتر دوست دارم. تنها کاری که منتشر نموده ام و یک حالت جوانانه داشته و مورد پسند نیز واقع شد می خواهم لیلای تو باشم نام دارد. مجموعه شعر سپید و عاشقانه ای است که توسط نشر مروارید به چاپ رسیده.

شما شاعری هستید که در شعر کلی گویی نمی کنید. هم چنین به خانواده و روابط آن ها توجه زیادی دارید.

بله من از کلی گویی متنفرم. اعضای خانواده و بیان ارتباطات خانوادگی نیز برایم بسیار مهم است. پدر، مادر، خواهر، برادر و جهانی لطیفی که در خانه وجود دارد مورد توجه من است. یک شعر به اسم روستای زندگی دارم. از نظر من زندگی واقعا یک روستا است که ما باید دست به دست هم بدهیم و این روستا را همواره آباد نگه داریم. از نظر من پدر در همین روستای زندگی، یک کوه است که اعضای خانواده به آن تکیه می دهند. مادر یک آفتاب است، آفتابی که به خانه گرما می دهد. به همین شکل، خواهر یک نهال و برادر آب است. دوست دارم در خصوص خانواده کار زیادی انجام دهم، کما این که تا به حال هم کار نموده ام. طبیعت را بسیار دوست دارم. من همواره می گویم که یک شاعر طبیعت گرا هستم. دوست دارم بچه هایی که در شهر زندگی می نمایند و از طبیعت دور هستند، با شعر من به فضای زیبای طبیعت بفرایند. گرچه همواره گفته ام که حتی در شهر هم چیزهای زیبایی برای دیدن هست. اگر شاعر هستم و در شهر زندگی می کنم باید برای بچه شهر از گنجشکی بگویم که لب جوی کثیف و خیابان نشسته است، اما آن گنجشک زیباست. وقتی از خانه بیرون می روم سعی می کنم چیزهای زیبای تهران را ببینم، به عنوان شاعری که می خواهد برای بچه هایی که زیبایی را می بینند، کار کند.

البته در حوزه داستان نیز در آثارتان خانواده همواره مدنظر قرار گرفته است.

در داستان دغدغه من بیشتر بیان مسایل اجتماعی، به ویژه برای نوجوانان است. در حوزه نوجوان هم خانواده بسیار برایم مهم است، به دلیل این که فکر می کنم زندگی از خانواده آغاز می شود و خوب است که مسایل خانوادگی را بیان کنیم.

خانم شعبان نژاد شعر گفتن شما فرایند خاصی دارد یا تحت هر شرایطی این اتفاق می افتد؟

چون در یک خانواده پرجمعیت عظیم شده ام جوری نیستم که بخواهم در خلوت بنشینم و یک محل شاعرانه برای سرودن شعر درست کنم. گوش هایم را طوری عادت داده ام که وقتی در یک جای شلوغ می نشینم، صدایی که نخواهم را نمی شنوم. مثلا ممکن است در یک میهمانی بنشینم و واقعا صدای دیگران را نشنوم. ممکن است در تاکسی یک دفعه یک شعر به ذهنم برسد. یا موقع آشپزی هم همین طور. خودم را به این عادت داده ام که نخواهم فضای خاصی را برای شعر گفتن ایجاد کنم و بعد شعر بسرایم. به همین خاطر بسیار راحت هستم و هر جایی ممکن است شعر به سراغ من بیاید و من راحت پذیرای آن باشم.

در نوشتن داستان با توجه به خاطرات کودکی آیا از شخصیت های واقعی بهره می برید یا تخیل به یاری شما می آید؟

مسلما شخصیت هایی که در قصه ها و رمان استفاده می شوند بیشتر شخصیت های واقعی هستند. رمانی دارم با عنوان صدای صنوبر که بیشتر شخصیت های آن براساس افرادی است که در دوران کودکی در یکی از کوچه های کرمان با آن ها زندگی کردم و کودکی ام را با آن ها گذراندم. ولی این که همواره بخواهم برگردم به دوران کودکی و شخصیت های قصه هایم را از آن دوران انتخاب کنم نه. به دلیل این که رفتار، زندگی و احتیاجشان با بچه های امروزی در بعضی موارد بسیار متفاوت است در نتیجه به عنوان نویسنده و شاعر کودک به طور حتم باید برای بچه های امروزی بنویسم.

خانم شعبان نژاد، بچه ها و نوجوان علاقه مند چگونه می توانند نوشتن شعر و داستان را دنبال نمایند؟ آیا کلاس های آموزشی تاثیری در این فرایند دارد یا شما مطالعه و خواندن را پیشنهاد می دهید؟

به طور مسلم مطالعه مهم است ولی کلاس رفتن و استاد داشتن هم واقعا تاثیر دارد. حتما باید یک کارشناس کارها را بخواند و تجربه خودش را در اختیار فردی که تازه آغاز نموده قرار دهد. آن شخص تازه کار نیز باید نقدپذیر باشد. اگر نقدپذیر نباشد هیچ پیشرفتی نخواهد کرد. شخصی که کار را نقد انجام می دهد وقتی ایرادی می گیرد در واقع تجربیات خودش را بدون هیچ چشم داشتی در اختیار می گذارد پس چه خوب است که آدم پذیرنده این تجربیات باشد. من نمی گویم خیلی خوب کار می کنم ولی هر چه پیشرفت داشته ام را مدیون نقدپذیری خودم می دانم. در جلسات شعر کیهان بچه ها وقتی کاری را ارائه می کردیم چند استاد و شاعر آن را می خواندند و کار یک جورهایی تکه تکه می شد. من بعضی وقت ها به خانه می آمدم و به خاطر نقدهای شدیدی که شده بود گریه می کردم، ولی بعد سعی می کردم روی آن اثر کار کنم و جلسه بعد آن را ارائه بدهم. بعد می دیدم که چقدر خوب شد که من حرف های آن ها را گوش کردم و شعر چه تغییرات خوبی نموده است. هنوز هم وقتی کاری را می نویسم حتما به یکی، دو نفر از دوستان شاعر می دهم تا نظر بدهند. معتقدم برای بهتر شدن کارم به نظر دیگران احتیاج دارم.

به عنوان شاعر و نویسنده ای که فعالیت گسترده ای داشته، کتاب های موجود در بازار را چگونه ارزیابی می کنید؟ به اعتقاد من در سال های اخیر در حوزه کودک به سمت عجیبی راهنمایی شده ایم. اصلا محتوایی وجود ندارد و در واقع بیشتر کتاب سازی صورت می گیرد.

البته در کنار این قضایا ما کتاب های خوب زیادی هم داریم.

صد درصد.

اتفاقا بعضی از ناشران خصوصی هم خوب کار می نمایند. البته توقع از ناشران دولتی بسیار بیشتر از این است چون امکانات شان از ناشران خصوصی بهتر است، ولی متاسفانه شاهد کم کاری بیشتر ناشران دولتی هستیم. توقع من این است که ناشران دولتی بهتر کار نمایند و به شاعران و نویسنده ها یاری نمایند. چون خودم تازه وارد بازار نشر شده ام متوجه می شوم که به خاطر قیمت کاغذ، هزینه چاپ و...، امکان دریافت کار برای ناشران خصوصی کم است. باید در پذیرش آثار سخت گیری شود. فکر می کنم وزارت ارشاد باید در اصل در این موارد سخت گیری کند و نه آن مواردی که الان خودشان نسبت به آن حساس هستند. به نظرم اگر قرار است کسی در خصوص آثاری که برای مجوز به ارشاد می رود نظر بدهد، از نظر فنی سخت گیری صورت بگیرد . متاسفانه کارهای ضعیف مجوز می گیرند ولی کاری که قوی است امکان دارد یک نکته کوچکی در آن باشد و مجوز نگیرد. توقع ما از بخش کودک و نوجوان ارشاد این است که مقداری فنی هم به قضیه نگاه نمایند و اجازه چاپ به کارهای بسیار ضعیف را ندهند. بعضی کارها واقعا ضعیف هستند و وقتی آن را ورق می زنم می گویم حیف از کاغذی که صرف چاپ این کتاب شده است. همواره یاد شعر بیژن جلالی می افتم که می گوید: احترام درختان را نگه داریم. شعری بنویسیم که شایسته کاغذ باشد. واقعا کارهای ضعیفی که چاپ می شود بی احترامی به طبیعت، درخت و همه چیز است. هیچ استفاده ای از این کارها نمی شود و هیچ فایده ای هم نه برای کودک دارند و نه برای زندگی .

آیا در حال حاضر اثری در دست چاپ دارید؟

بله بسیار زیاد. هشت جلد کتاب در نشر پنجره دارم. مجموعه 7 جلدی برای خردسالان و بچه ها از شنبه تا پنجشنبه نوشتم که در هر جلد خاطرات یکی شی، بیان می شود مثل طناب و مداد تراش. مجموعه شعر نوجوان با عنوان شعر سفارشی نیز در دست نشر است و از چهار شعر بلند تشکیل شده.

شما جزو نویسندگانی هستید که جوایز متعدد و معتبر داخلی و خارجی گرفته است از جشنواره بین المللی شعر فجر تا جایزه ادبی پروین اعتصامی. فکر می کنید کارهای شما چه ویژگی هایی داشته که دیده شده اند؟

کوشش من همواره این بوده که اگر برای کودک می نویسم کارم بچه هاه باشد. بچه ها را جذب کند و یک تازگی و حرفی برای گفتن داشته باشد. یک زمانی جایزه بسیار راضیم می کرد. عظیم سال و کودک فرقی ندارد و هر کسی که مورد تشویق قرار بگیرد راضی می شود. اما حقیقت این است که بیشتر افراد داوری می شوند تا کارشان. داوری های گذشته را بسیار قبول داشتم و اگر جایزه ای می گرفتم واقعا راضی می شدم. اما این روزها این جوری نیست. اگر جایزه ای هم به من تعلق بگیرد خودم نمی روم شاید یک نفر را بفرستم که برود جایزه مرا بگیرد. به جایزه های الان اعتقاد زیادی ندارم. اما به طور کل چه عظیم سال و چه خردسال احتیاج به تشویق دارد و مسلما یاری می نماید به بهتر شدن کار. امیدوارم داوری ها بدون غرض باشد و واقعا کارهای خوب انتخاب شوند.

دو سال است که انتشارات لوپه تو را راه اندازی کردید. درباره فعالیت این نشر بگویید.

همه کوششم این است که کتاب های حوزه خردسال و کودک را منتشر کنم. البته تا به حال بیشتر آثار خودم را چاپ نموده ام، اما آثاری از احمدرضا احمدی و مصطفی رحماندوست نیز منتشر شدند. در حال حاضر یک رمان کودک از لاله جعفری در دست چاپ است. اگر اوضاع نشر و کاغذ بهتر شود، حتما از دوستان دیگر هم کار خواهم گرفت.

در سرانجام اگر جمع بندی برای این گفت وگو دارید، بفرمایید.

شاعران و نویسندگان تازه کار بسیار خوبی فعالیت دارند. امیدوارم با حضور این شاعران و نویسندگان، ادبیات کودک روز به روز پیشرفت داشته باشد و شاهد چاپ کتاب های خوب این عزیزان باشیم. امیدوارم آن ها به مسایلی توجه نمایند که ما در گذشته توجه ننموده ایم و کارهای جدید و بکر از آن ها ببینیم.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "شاعری که می خواهد برای بچه های امروز کار کند باید هم گام با آن ها پیش برود" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "شاعری که می خواهد برای بچه های امروز کار کند باید هم گام با آن ها پیش برود"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید